خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه...

ساخت وبلاگ
سلام ...من بعد از مدتها اومدم اومدم یه سری بزنم به خونه مجازیم که یه روزی با نگاه کردن بهش سیر نمیشدم.تک تک کلمه هاش برام دنیا بود و ذوق مرگ میشدم.اونم همین طور، میگفت الهه یه حس آرامش داره اینجا.حس مالکیت. خبرای خوبی ندارم نمیدونم چی بنویسم...از کجاا بگم... دلم هواشو کرده...تک تک خاطره هامون میاد جلو چشمم...فراموش کردن خیلی سخته اصلا نمیشه...بی تفاوت هم نمیتونم باشم.میدونم فراموشم نمیشه ولی از خیالمم نمیره بیرون. حرفاش.قولاش.دلگرمیاش.مهربونیاش.چشماش.دستاش که شبیه دستای من بود...همه و همه اذیتم میکنه. همشون اشکمو درمیارن... دو روز پیش برف سنگینی بارید و ارومیه سفید شد منم ک عاشق بررررف.... وقتی میرفتم بیرون وقتی با مامانم تو پارک قدم میزدیم یاد خودمون افتادم که پارسال با هزار جور بهونه از خونه زدم بیرون تا تو هوای برفی با رضا برم بیرون و خوش بگذرونیم...یاد اون روزا افتادم که هوامو داشت یاد اون لحظه افتادم ک تا تاریکی باهم بودیم و خیلی خیلی خییییلیی روز خوبی بود...هر دقیقه اش هر روزش یادم میفته و من چقدر این روزا آه میکشم.نمیدونم حسرت میخورم یا چی نمیدونم چرا اینقدر دوسش دارم نمیدونم چر خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه......
ما را در سایت خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandaaaa بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 15:13

-بیا بازي


+ چه بازي؟


-جرعت حقیقت، تو بگو جرعت من میگم برگرد:))

 

 

خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه......
ما را در سایت خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandaaaa بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 15:13

امروز امتحان داشتم ولی به فردا موکولش کردن و خیلی خوشبحالمون شده...   درس خوندن هم قشنگ بود وقتی با اون بودم پارسال همین موقع ها بهترین روزای زندگیم بود... باهم درس میخوندیم با اینکه همش با هم چت میکردیم و حرف میزدیم ولی اون انرژی ای که بهم میدادیم قابل توصیف نیست. اینکه یکی که دوستت داره مثل خودت خل و چله و هنوز بیداره مثل تو ...بجز درس فکرش میاد تو ذهنت خیلی شیرینه. برا اون شیرین بووووود.برا من شیرین هس.ولی تلخ شد.خیلی تلخ شایدم عذاب آور...   چی میشد خاطره هاشم باهاش می رفت....   قربون خدا برم...کادو هاش آهنگاش ... دستامممممممم...نگاه معصومش...هر ثانیه جلو چشممه. میگم بدرک میگم فدای سرم ....به همه دوست آشنا میگم ؛خوبم دیگه قسمت نبود؛. اما خوب نیستم تو تقصیری نداری من نباید نگات میکردم نباید اون روزای اول قبل دوستی...نباید نگات میکردم نباید دلتو میدزدیم...نباید به دلت مینشستم.   نباید اجازه میدادم باهام حرف بزنی نباید میذاشتم بهم پیشنهاد بدی...نباید نباییید........ من بدون تو چجوری درس بخونم     آقای " ایزدی " هنوزم دوستت داره! خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه......
ما را در سایت خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandaaaa بازدید : 168 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 15:13

اینجا قرار نبود اینجوری بشه ولی شد...قرار نبود تنها شم ولی شد قرار نبود تنهایی از تنهاییم بنویسم ولی ... قرار بود از حس و حال عاشقیمون بنویسیم من و رضا.  بیخیال هر که را بهر کسی ساختند ... وقتی دم از دوست داشتنم میزنی دوست دارم بمیرم بجات و بگم اگه دوستم داشتی تنهام نمیذاشتی حالا بهر دلیلی..ولی نمیگم نمیدونم چجوری دوستم داری .بهش احترام میذارم اگه بیقراریام اذیتت میکنه ببخش. من از هیچکس اینجوری رکب نخورده بودم از هیچ پسری از هیچ آدمی اینجوری رد نشده بودم.مخصوصا اونایی که دوستم دارن. زندگیتو میکنی منم زندگیمو میکنم.البته زندگی منو میکنه. دیگ نمیخوام بت فک کنم...حالم بهم میخوره ازت.اونقد چرت و گند اخلاقی که با یه من عسلم نمیشه خوردت.تو اجازه نمیدی من نزدیکت باشم.نمیذاری باهم مث دوتا دوست عادی باشیم.دو تا دوست  عادی که یه روزی عشقم بودی.... اره من بد بینم اره من ازارت میدم.دیگه تمومه!   همه چی...عشقم بت...حسم...برای تو یکی تمومه اگه هم باشه بت نمیگم چون ظرفیت این همه علاقه رو نداری لیاقتت همون تنهایی و عذابه... نه میدونی دردت چیه نه میدونی درمونت کیه...راست گفتی خانوادتو دوس داری منم گوشه خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه......
ما را در سایت خاطرات عشقولانه ما دو تا دیووونه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandaaaa بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 15:13